رازنوشتِ يــــه پسرهــــ

ديشب با يارو آشتي كردم ولي همون دعواهاي هميشگيو داشتيم از طرفي ازدستش عصبانيم كه انقد جلو بقيه ميگه اخلاقام گنده ازطرفي هم نميخام باز قطع رابطه كنم كه بعدا حسرت بخورم. من معمولي دارم ميگم ميخندم بعد ميگه داري مسخره ميكني رفيقشم كه ديشب بود حقو به اون ميداد خلاصه خيلي كلكل كرديم آخرشم ديگه من ديگه اصلا حرف نزدم كه بهش برنخوره .

يسري مسايل هست كه منو ميترسونه....

 


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:,ساعت 14:59 توسط فرزاد| |


Power By: LoxBlog.Com