رازنوشتِ يــــه پسرهــــ

مشغول درس خوندن بودم(البته تصميمشو داشتم دي:)كه از دوست جونيم يه اس اومد:

نيو فرند -- واسه آدم نابينا شيشه والماس يكيه.اگه يه وقتي كسي قدرتورو ندونست فك نكني شيشه اي طرف نابيناست.

من -- زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست. و دلم بس تنگ است.. بی خیالی سپر هر درد است. می خندم! آنقدر می خندم. که غم از رو برود

 

نيو فرند -- دوستان خوب مثل ستاره هاي آسمون هستند كم نور ميشن ولي هرگز خاموش نميشن

من--  دادا اين روزا چيكار ميكني؟ درس هم ميخوني؟

نيو فرند -- س(يني سلام).خوبي داداشي.هيچي ميگذرونيم ديگه.آره ميخونم.كم بيش

من -- منم شروع كردم واسه امتحاناميخونم........

ساري بقيه شو اگه كنجكاو شدين ادامه مطلب عضو شيد بخونينش اگرم نه خو نخونين

اصراري نيس................................


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 27 فروردين 1391برچسب:بيخيالي سپرهردرد,داداشي,دادا,نيوفرند,,ساعت 22:0 توسط فرزاد| |


Power By: LoxBlog.Com