رازنوشتِ يــــه پسرهــــ

نسیم دانه را از دوش مورچه انداخت... مورچه دانه را دوباره بر دوشش گذاشت و به خدا گفت: " گاهی یادم میرود که هستی ، کاش بیشتر نسیم می وزید... "

يه زيارت عاشورا خوندم كلي گريه كردم

خدايا شكرت

يه حس خوب دارم

 

نوشته شده در پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:حس خوب,زيارت عاشورا,ساعت 14:3 توسط فرزاد| |

مشغول درس خوندن بودم(البته تصميمشو داشتم دي:)كه از دوست جونيم يه اس اومد:

نيو فرند -- واسه آدم نابينا شيشه والماس يكيه.اگه يه وقتي كسي قدرتورو ندونست فك نكني شيشه اي طرف نابيناست.

من -- زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست. و دلم بس تنگ است.. بی خیالی سپر هر درد است. می خندم! آنقدر می خندم. که غم از رو برود

 

نيو فرند -- دوستان خوب مثل ستاره هاي آسمون هستند كم نور ميشن ولي هرگز خاموش نميشن

من--  دادا اين روزا چيكار ميكني؟ درس هم ميخوني؟

نيو فرند -- س(يني سلام).خوبي داداشي.هيچي ميگذرونيم ديگه.آره ميخونم.كم بيش

من -- منم شروع كردم واسه امتحاناميخونم........

ساري بقيه شو اگه كنجكاو شدين ادامه مطلب عضو شيد بخونينش اگرم نه خو نخونين

اصراري نيس................................


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 27 فروردين 1391برچسب:بيخيالي سپرهردرد,داداشي,دادا,نيوفرند,,ساعت 22:0 توسط فرزاد| |

امتحاناي ترم نزديكه منم شديد دارم ميخونم يه رفيق تازه پيدا كردم خييلي دوسش دارم وخيليم دوس داشتنيه

همش دوس دارم باهاش رفاقت كنم وهمش توفكرشم ولي نميدونم چرا اون اصلا از من يادي نميكنه

خيلي عجيبه بعضي وقتا 5 دقيقه بايه نفر دمخور ميشي حس ميكني چند ساله ميشناسيش وخيلي واست مهرميكنه واستون همچين چيزي پيش اومده؟؟ همش دعاميكنم باهاش شيش شم

شمام دعاكنين

من برم بخونم باز ميام باباي

نوشته شده در سه شنبه 27 فروردين 1391برچسب:دوستي دراتوبوس,,ساعت 13:45 توسط فرزاد| |


Power By: LoxBlog.Com